کمک آموزشی و نمونه سوال و چیستان۲
 
مطالب درسی ،نمونه سوال و ...... برای دانش آموزان و دبیران گرامی
نوشته شده در تاريخ سه شنبه هجدهم بهمن ۱۴۰۱ توسط عماد محمد نام فرخانی

Lose you to love me

....

You promised the world and I fell for it

تو به دنیا قول دادی و من عاشق شدم

I put you first and you adored it

تو رو بهترین فرد زندگیم قرار دادم و تو بهش افتخار میکردی

Set fires to my forest

جنگلم رو به آنش کشیدی

And you let it burn

و تو اجازه دادی که بسوزه

Sang off key in my chorus

در هر ریتم و عشق باهام نبودی

Cause it wasn't yours

چون این ریتم و عشق برای تو نبود

I saw the sings and I ignored it

من نشانه ها رو دیدم و نادیده شون گرفتم

Rose colored glasses all distorted

عینک های آفتابی به رنگ سرخ همه کج هستن

Set fire to my purpose

نیت و هدفم رو به آتش کشیدی

And I let it burn ..و من اجازه دادم که بسوزه

You got off on the hutin, when it wasn't yours

تو از اذیت کردنم لذت میبردی وقتی که این عشق برای تو نبود

We'd always go into it blindly

ما همیشه داریم کورکورانه عاشق میشیم

I needed to lose you to find me

واجب بود که گم ات کنم تا پیدام‌ کنی

This dancing was killing me softly

این رقصیدن به آرامی در حال کشتنم بود

I needed to hate you to love me

واجب بودن که ازت متنفر باشم تا عاشقم بشی

I needed to lose you to love me

واجب بود که از دستت بدم تا عاشقم باشی

I gave my all and they all know it

من همه چیز رو بخشیدم و اونا همه چی رو میدونن

You turned me down and now it's showing

تو ردم کردی و الان این نمایان شده

In two months , you replaced us

در عرض دو ماه تو خودم و خودت رو عوض کردی

Like it was easy

انگار که برات راحت بود

Made me think ai deserved it

کاری باهام کردی که فکر کنم لیاقتش رو نداشتم

In the thick of healing

دقیقا وسط دوران درمان سلامتی ام

I neede to lose you too love me

To love love

And now the chapter is closed and doen....

و حالا قسمت به پایان رسیده و تموم شده

To love love

And now it's goodbye , it's goodbye for us

و الان این خداحافظی ،خداحافظی برای جفتمونه


نوشته شده در تاريخ شنبه پانزدهم بهمن ۱۴۰۱ توسط عماد محمد نام فرخانی

📘ترکیب وصفی و اضافی
🖇🖇🖇🖇🖇🖇
🔷به مفهوم هر ترکیب فکر کنید سپس نوع آن را مشخص کنید.
🔹أَرضٌ واسعةٌ....................
🔹أَرضُ اللهِ....................
🔹تَلامیذُ المَدرَسَة....................
🔹تَلامیذُ ناجحونَ..............
🔹مَرقَدُ الإمام................
🔹الإمامُ الثامن..........
🔹شَمسُ السَّماء..............
🔹شَمسٌ کَبیرَةٌ...............
🔹 الأَدَواتِ العِلمیَّةِ................
🔹الصُوَرُالمُتَحَرکةُ.............
🔹بیت اللهِ.............
🔹صَحیفَتنا الیومیة..............
🔹بَضائِعُهُم الصنا عیة.................
🔹والدُ الطِفلِ...................
🔹حدیقتُها الکبیرةُ................
🔹تمثالُهُ الجَمیلُ..............
🔹حَقائبَهُم.............
🔹وَلَدٌ ذَکیٌ...............
🔹سَفینةُالجُنود.............
🔹أُسوَةٌ حَسَنةٌ...............
🔹یَدُکَ..............
🔹الجسرُ الأَبیَض.................
🔹السَفینةُالحَربیةُ..............
🔹بَطاریَّةُالسَیارةِ..............
🔹آلَةُالسینما...........
🔹والدَتُکِ الرَحیمة.................


نوشته شده در تاريخ یکشنبه دوم بهمن ۱۴۰۱ توسط عماد محمد نام فرخانی

ترجمه متن درس ششم عربی نهم

اِبتَدَأَ الْعامُ الدِّراسيُّ الْجَديدُ وَ ذَهَبَ تَلاميذُ الْقَريَةِ إِلَی الْمَدرَسَةِ. سال تحصيلی نو آغاز شد و دانش آموزان روستا به مدرسه رفتند
.
کانت القریة صغیرة و جمیلة.دَخَلَتِ الْمُدَرِّسَةُ فِي الصَّفِّ الرّابِعِ.کانَ الصَّفُّ مُزدَحِماً روستا کوچک وزیبا بود خانم معلّم وارد کلاس چهارم شد.کلاس شلوغ بود.

قالَتِ الْمُدَرِّسَةُ لِلْبَنينَ:«اِجْلِسوا عَلَی الْيَمينِ. » وَ قالَتْ لِلْبَناتِ: «اِجْلِسْنَ عَلَی الْيَسارِ. » خانم معلّم به پسرها گفت: «سمت راست بنشينيد. » و به دخترها گفت:«سمت چپ بنشينيد.»

هيَ شاهَدَتْ تِلميذَةً راسِبَةً بِاسْمِ «سارة ». فَرسَبََتْ «سارة » عِندَها فِي السَّنَةِ الْماضیةِ
او دانش آموزی مردودی

به نام ساره را ديد ساره سال گذشته نزداو مردود شد.

فَحَزِنَتْ وَ ذَهَبَتْ لِمُشاهَدَةِ مِلَفِّها للاِطِّلاعِ عَلَی ماضيها .پس ناراحت شد و برای ديدن پرونده اش و برای آگاه شدن بر گذشته اش رفت
.
في مِلَفِّ السَّنَةِ الْاُولَی: هيَ تِلميذةٌ جَيِّدَةٌ جِدّاً. تَکتُبُ واجِباتِها جَيِّداً. هيَ نَشيطَةٌ و ذَکيَّةٌ.
درپروندۀ سال نخست: او دانش آموزی بسيار خوبی است. تکليف هايش را خوب می نويسد. او فعّال وزرنگ است.

وَ في مِلَفِّ السَّنَةِ الثّانيَةِ: هيَ تِلميذةٌ جَيِّدَةٌ جِدّاً. لٰکِنَّها حَزينَةٌ. أُمُّها راقِدَةٌ فِي الْمُستَشفَی.
ودر پروندۀ سال دوم: او دانش آموزی بسيار خوبی است. اما اوناراحت است. مادرش در بيمارستان بستری است
.
وَ في مِلَفِّ السَّنَةِ الثّالِثَةِ: هيَ فَقَدَتْ والِدَتَها في هٰذِهِ السَّنَةِ. هيَ حَزينةٌ جِدّاً.
و در پروندۀ سال سوم: او مادرش را امسال از دست داد. او بسيار غمگين است
.
وَ في مِلَفِّ السَّنَةِ الرّابِعَةِ: هيَ تَرَکَتِ الدِّراسَةَ وَ لا تُحِبُّ الْمَدرَسَةَ وَ تَنامُ فِي الصَّفِّ.
و در پروندۀ سال چهارم: او درس خواندن را ترک کرد و مدرسه را دوست ندارد و در کلاس می خوابد.

الْمُدَرِّسَةُ لامَتْ نَفْسَها وَ غَيَّرَتْ طَريقَةَ تَدريسِها.خانم معلّم خودش را سرزنش کرد و روش تدريسش را تغيير داد
.
بَعدَ مُدَّةٍ في حَفْلَةِ ميلادِ الْمُدَرِّسَةِ جَلَبَ التَّلاميذُ هَدايا لَها وَ جَلَبَتْ سارة لِمُدَرِّسَتِها هَديَّةً في وَرَقَةِ صَحيفَةٍ.
پس از مدّتی دانش آموزان در جشن تولّد خانم معلّم برايش هديه هايی آوردند و ساره برای خانم معلّمش هديه ای در برگۀ روزنامه ای آورد
.
کانَتِ الْهَديَّةُ زُجاجَةَ عِطرِ أُمِّها، فيها قَليلٌ مِنَ الْعِطرِ فَضَحِكَ التَّلاميذُ؛ هدیه شيشۀ عطر مادرش بود که کمی عطر در آن بود و دانش آموزان خنديدند؛

فَقالَتِ الْمُدَرِّسَةُلِلْبَنينَ: «لاتَضْحَکوا » وَ قالَتْ لِلْبَناتِ: «لاتَضحَکْنَ ». الْمُدَرِّسَةُ عَطَّرَتْ نَفْسَها بِذٰلِكَ الْعِطْرِ.
خانم معلّم به پسرها گفت:نخنديد » و به دخترها گفت: «نخنديد ». خانم معلّم خودش راباآن عطر معطر(خوشبو)کرد

جاءَتْ سارة عِندَ مُدَرِّسَتِها وَ قالَتْ: «رائحِتُكِ مِثلُ رائِحَةِ أُمّي. »ساره نزد معلّمش آمد و گفت: «بوی تو مانند بوی مادرم است. »

شَجَّعَتِ الْمُدَرِّسَةُ سارة؛ فَصارَتْ تِلميذةً مِثاليّةً. خانم معلّم ساره را تشويق کرد و او دانش آموزی نمونه شد.
وَ بَعدَ سَنَواتٍ ؛ اِسْتَلَمَتِ الْمُدَرِّسَةُ رِسالَةً مِنْ سارة مَکتوبَةً فيها: و پس از چند سال؛ خانم معلّم نامه ای از ساره دريافت کرد که در آن نوشته شده بود
:
«أَنتِ أَفضَلُ مُعَلِّمَةٍ شاهَدْتُهافي حَياتي. أَنتِ غَيَّرْتِ مَصيري. أَنا الاْنَ طَبيبَةٌ» تو بهترين معلّمی هستی که در زندگی ام ديده ام. تو سرنوشتم را تغيير دادی. من حالا پزشک هستم. »

وَ بَعدَ مُدّ ةٍ، اِسْتَلَمَتِ الْمُدَرِّسَةُ رِسالَةً أُخْرَی مِنَ الطَّبيبَةِ سارة؛ و پس از مدّتی، خانم معلّم نامۀ ديگری را ازخانم دکتر ساره دريافت کرد

طَلَبَتْ مِنْهَا الْحُضورَ في حَفلَةِزَواجِها وَ الْجُلوسَ في مَکانِ أُمِّ الْعَروسِ.(که)درآن ازوی حضوردرجشن عروسی اش و نشستن درجايگاه مادرعروس راخواسته بود
.
عِندَما حَضَرتْ مُدَرِّسَتُها في حَفلَةِ زَواجِها؛ قالَتْ لَها سارة: شُکراً جَزيلاً يا سَيِّدَتي؛ أَنتِ غَيَّرْتِ حَياتي.
هنگامی که خانم معلّم در جشن عروسی اش حاضر شد؛ ساره به او گفت: ای خانم! تو زندگی ام را تغييردادی

فَقالَتْ لَها ساره: «قالَتْ لَها سارة: شُکراً جَزيلاً يا سَيِّدَتي؛
أَنتِ غَيَّرْتِ حَياتي. فَقالَتْ لَها الْمُدَرِّسَةُ:«لا يا بِنتي؛ أَنتِ غَيَّرْتِ حَياتي؛ فَعَرَفْتُ کَيفَ أُدَرِّسُ. »
ساره به او گفت : ای خانم معلم من بسیار از شما متشکرم تو زندگی ام را تغییر دادی پس خانم معلم به او گفت:
نه ای دخترم تو زندگی ام تغییر دادی پس یادگرفتم چگونه درس بدهم.
ترجمه متن عربی پایه نهم درس ششم


.: Weblog Themes By Pichak :.


href="http://www.1abzar.com/abzar/taghvim.php" rel="nofollow" >تقویم

تنظیم فونت

تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک